Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (634 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
board
U
هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
boarded
U
هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
panels
U
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel
U
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
weather board
U
تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
board of trade
U
هیئت بازرگانی
scaffold
U
سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
scaffolds
U
سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
planking
U
تخته پوشی تخته بندی
shuttering
U
تخته بندی
lathing
U
تخته بندی
wainscoting
U
تخته بندی
scaffold
U
تخته بندی
planking
U
تخته بندی
scaffolds
U
تخته بندی
patchboard
U
تخته سرهم بندی
timberwork
U
الوارکاری تخته بندی
sheathing
U
تخته بندی قائم
patchboard
U
تخته سیم بندی
plugboard
U
تخته سیم بندی
panel formwork
U
تخته قالب بندی بتن
decking
U
تخته هائیکه برای قالب بندی دالهای بتنی بکار میروند
presidium
U
هیئت عامله دائمی شاغل در دوره فترت هیئت رئیسه
boarded
U
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board
U
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
boardroom
U
اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
boardrooms
U
اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
putlock
U
تیر وتخته روی تخته بندی ساختمان که معماران پا روی ان میگذارند کف چوب بست
putlog
U
تیر وتخته روی تخته بندی ساختمان که معماران پا روی ان میگذارند کف چوب بست
judicature
U
هیئت دادرسان هیئت قضاوت
petty jury
U
هیئت داوری هیئت قضات
plank
U
تخته تخته کردن
panelist
U
عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیو تلویزیون
ratings
U
طبقه بندی کردن درجه بندی
rating
U
طبقه بندی کردن درجه بندی
multi board computer
U
کامپیوتری که چندین تخته مدار مجتمع دارد که به یک تخته اصلی وصل هستند
lee board
U
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
stopboard
U
تخته مستطیل پشت چاله پرش با نیزه تخته لبه دایره پرتاب وزنه
daughter board
U
تخته جانبی که به تخته اصلی سیستم وصل میشود
board
U
تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
boarded
U
تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
letter of marque
U
پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
grades
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades
U
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
U
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
groups
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
board
U
تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
boarded
U
تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
to dismiss
[remove]
the board of managers
U
مرخص کردن
[معاف کردن]
هیئت مدیره
pad
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
laggin
U
اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgraded
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
commercialization
U
تبدیل بصورت بازرگانی تجارتی کردن
to call a meeting of the board of directors
U
برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
defferential assets
U
هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
gift wrap
U
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
plywood
U
تخته لایی تخته چند لا
expansion slots
U
شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
notice board
U
1-تخته نصب شده در دیوار که نکات مهم روی آن قرار می گیرند. 2-نوعی تخته آگهی که پیام به کاربران نصب میشود
bare board
U
تخته مدار بدون هیچ عنصری معمولاگ به تخته حافظه گفته میشود که هنوز هیچ قطعهای روی آن نصب نشده است
declassification
U
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
ceil
U
تخته پوش کردن
board
U
جلد کردن تخته
board
U
تخته پوش کردن
lagvt
U
تخته پوش کردن
boarded
U
تخته پوش کردن
boarded
U
جلد کردن تخته
plank
U
تخته پوش کردن
to play at d.
U
تخته نرد بازی کردن
to panel a wall
U
دیواری را تخته کوبی کردن
to put a notice up
U
آگهیی را به تخته ای
[ستونی]
آویزان کردن
trimmest
U
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trims
U
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
wall-to-wall
U
[مفروش کردن کل اتاق توسط یک تخته فرش]
trim
U
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
stall out
U
کند کردن سرعت تخته موج تاموج بگذرد
rabbet
U
جفت کردن نر ومادگی یاکام و زبانه لبه تخته و امثال ان
NIC
U
تخته جانبی که کامپیوتر را به شبکه وصل میکند. تخته داده کامپیوتر را به سیگنال الکتریکی تبدیل میکند که در امتداد در کابل شبکه ارسال خواهد شد
evaluation rating
U
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
rigs
U
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigged
U
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rig
U
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamps
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
To do something slapdash.
U
کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
overpacking
U
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
bumbled
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bollix
U
سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
bumble
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
classifications
U
طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification
U
طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp
U
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification
U
طبقه بندی
[درجه بندی]
فرش
seals
U
اب بندی کردن
seal
U
اب بندی کردن
batten down
U
اب بندی کردن
to take a snack
U
ته بندی کردن
to pin up
U
بی بندی کردن
lacevi
U
بندی کردن
to nails up
U
سر هم بندی کردن
sealing
U
اب بندی کردن
to mull a mull of
U
سر هم بندی کردن
underpin
U
پی بندی کردن
underpinned
U
پی بندی کردن
underpins
U
پی بندی کردن
to make a muddle of
U
سر هم بندی کردن
to make a mess of
U
سر هم بندی کردن
caulk
U
اب بندی کردن
vamp
U
وصله کردن سرهم بندی کردن
resorts
U
جدا کردن طبقه بندی کردن
break down
U
تجزیه کردن طبقه بندی کردن
partitions
U
جدا کردن جزء بندی کردن
resort
U
جدا کردن طبقه بندی کردن
types
U
ماشین کردن طبقه بندی کردن
resorted
U
جدا کردن طبقه بندی کردن
segregation
U
جدا کردن درجه بندی کردن
sorted
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
grades
U
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
typed
U
ماشین کردن طبقه بندی کردن
to put on
U
شرط بندی کردن تحمیل کردن
type
U
ماشین کردن طبقه بندی کردن
grade
U
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
portion
U
تسهیم کردن سهم بندی کردن
partition
U
جدا کردن جزء بندی کردن
gradate
U
درجه بندی کردن مخلوط کردن
sort
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
portions
U
تسهیم کردن سهم بندی کردن
gaduate
U
درجه بندی کردن تغلیظ کردن
compartmentalised
U
بخش بندی کردن
lot
U
تقسیم بندی کردن
compartmentalised
U
فصل بندی کردن
break down
U
تقسیم بندی کردن
categorised
U
دسته بندی کردن
categorised
U
رده بندی کردن
boggle
U
کارسرهم بندی کردن
lot
U
سهم بندی کردن
phrases
U
کلمه بندی کردن
categorised
U
طبقه بندی کردن
compartmentalising
U
فصل بندی کردن
compartmentalises
U
فصل بندی کردن
slub
U
سرهم بندی کردن
formulating
U
فرمول بندی کردن
format
U
قالب بندی کردن
prioritises
U
اولویت بندی کردن
prioritising
U
اولویت بندی کردن
classifies
U
طبقه بندی کردن
rationing
U
جیره بندی کردن
rate
U
درجه بندی کردن
partition
U
جزء بندی کردن
rates
U
درجه بندی کردن
groupage
U
دسته بندی کردن
subsuming
U
رده بندی کردن
subsumes
U
رده بندی کردن
degrees
U
رتبه بندی کردن
subsumed
U
رده بندی کردن
degree
U
رتبه بندی کردن
partitions
U
جزء بندی کردن
prioritised
U
اولویت بندی کردن
partitioning
U
قسمت بندی کردن
formulates
U
فرمول بندی کردن
compartmentation
U
تقسیم بندی کردن
formulated
U
فرمول بندی کردن
classifies
U
رده بندی کردن
triangulation
U
مثلث بندی کردن
paricle size analysis
U
دانه بندی کردن
compartmentalises
U
بخش بندی کردن
ration
U
جیره بندی کردن
rationed
U
جیره بندی کردن
rations
U
جیره بندی کردن
wrap
U
بسته بندی کردن
wraps
U
بسته بندی کردن
formulate
U
فرمول بندی کردن
formats
U
قالب بندی کردن
classifying
U
رده بندی کردن
classifying
U
دسته بندی کردن
classifying
U
طبقه بندی کردن
hoodwinked
U
چشم بندی کردن
classifies
U
دسته بندی کردن
categorizing
U
دسته بندی کردن
layers
U
طبقه بندی کردن
layer
U
طبقه بندی کردن
rally
U
دسته بندی کردن
categorizing
U
طبقه بندی کردن
resort
U
دسته بندی کردن
grade
U
دسته بندی کردن
hoodwinking
U
چشم بندی کردن
hoodwinks
U
چشم بندی کردن
grade
U
درجه بندی کردن
classify
U
طبقه بندی کردن
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com